بله، این تقدیر خودش تقریباً از شلوارش بیرون پرید تا آن مرد را بمکد. تا جایی که می توانست خود را نگه داشت. اما وقتی آن بلوند به او پیشنهاد داد که او را بفرستد، نتوانست جلوی خودش را بگیرد. و به همین دلیل شفت خود را در دهان او فرو برد، اما فقط برای خیس کردن آن. و سپس احمق او فقط گریه کرد و بیدمشک را درون خود گرفت. لذتی بود که او قبلاً ندیده بود. اما حالا او هم آزاد شده بود!
همه چیز در این خانواده از طریق الاغ است - بابا دختر را می زند، مادر پسر را می مکد. و برای اینکه شوهر دوباره زنش را به جهنم بزند، او مجبور شد دخترش را اغوا کند. به نظر می رسد که آنها خودشان قبلاً گیج شده اند که چه کسی به چه کسی لعنتی زده است ، اما با این وجود ، همه در حال و هوای سال نو هستند و برای همه به اندازه کافی بیدمشک وجود دارد.
وانت حتی نیازی به فشار زیادی نداشت - این عوضی فقط منتظر خوابیدن بود. با چنین سینه هایی، خود نرها دور او جمع می شوند. حتی به نظر نمی رسید که از ضربه زدن به او تعجب کند. عجب عوضی، من هم براش تموم کردم!